نظرات 5 + ارسال نظر
مهرناز سه‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:06 ق.ظ

سلام حسن/این متن خیلی جالب و آموزنده ! بود

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 07:40 ب.ظ

سلام من یه وبلاگ عمومی دارم.قصد معرفیش کنم.راجع به همه چیز توش می نویسم.پنج ماه پیش یه مطلب بر ضد مهران مدیری نوشته بودم.سه ماه پیش هم همین طور.چند روز بعد از مطلب آخرم راجع به مدیری یه ایمیل داشتم که غیر از من برای چند تا از وبلاگ نویس های دیگه هم فرستاده شده بود از قسمت بالای ایمیل فهمیدم.توی اون از ما خواسته بود که اگه از مدیری بدمون میاد مطالب رو به طور هماهنگ با هم بنویسیم.یعنی همه با هم در فاصله یه هفته به یه نقطه ضعف مدیری گیر بدیم. اسم فرستندش سعید بود نوشته بود خودش حدود سی چهل تا وبلاگ و سایت داره که به طور غیر مستقیم یه مدت هست که داره این کارو می کنه نوشته بود قبلا برای تعدادی از وبلاگ نویس ها هم که از توی مطالب سایتشون این طور بر میومد که از مدیری خوششون نمیاد ایمیل زده و بعضی ها الان دارن باش همکاری میکنن.گفت البته همه چیز سازمان یافته هست .مثلا اگه همه با هم از مدیری بد بنویسیم اون وقت خوانندگان وبلاگ ها وقتی یه مطلب یا شایعه رو چند جا می خونن حتما باور می کنن.چون وقتی پنجاه تا وبلاگ با هم روی یه موضوع مانور میدن دیگه معلومه چی میشه.گفته بود البته اگر دلمون بخواد می تونیم قبول نکنیم.نوشته بود الان غیر از حدود پنجاه تا وبلاگ توی پنج ششتا نشریه هم دست داره.لزوما سردبیرا از این قضیه با خبر نیستن فقط کافیه یکی از اعضای نشریه یه کم با مدیری کج باشه .من نمی دونم توی اون چند نفری که برامون ایمیل زده بود کی قبول کرد با سعید همکاری کنه ولی من یکی از کسانی بودم که قبول کردم وای کاش این کار رو نمی کردم.بعد از اینکه به سعید گفتم قبول ایمیل بعدی رو که برام زد دقیقا می گفت چی بنویسم .چه جوری بنویسم و تاکید می کرد که مستقیم ننویسم مثلا وسط یه موضوع دیگه یه وصله به مهران مدیری بچسبونم.منم آدم رذلی نیستم ولی اون موقع چون مهران مدیری برنامه بر ضد مجلس ششم ساخته بود و بعد هم بهترین کارگردان های ایران رو مسخره کرده بود فکر می کردم حقشه که این جوری ازش بنویسم.هر چند بعد از بیانیه مدیری به روزنامه اعتماد همون از کودکان تا ریس جمهور نفرتم از مدیری کمتر شده بود ولی این قدر از این بابا توی جامعه ما شایعه زیاد هست که گفتم حتما یه چیزیش هست.یه مدت میگفتن توی مجالس ناباب رفت و آمد داره یه مدت می گفتن با فلانی رفیقه.یه مدت می گفتن می خواد از کشور فرار کنه و این اواخر هم می گفتن به خاطر پول برنامه میسازه.پس من حق داشتم.ولی من و چند تا از دوستام خیلی اتفاقی چند شب پیش مهران مدیری رو دیدیم که از یه رستوران خارج شد بعضی از دوستام از طرفداراشن
رفتن امضا بگیرن و چندتا سوال داشتن ولی من چون از مدیری بدم میومد همون جا ایستادم منتظرش ونکه برگردن ولی فاصلمون زیاد نبود.دو سه نفر هم دور مدیری جمع شده بودن توی اون پنج دقیقه که سوالاشونو می پرسیدنو با هم حرف می زدن من دیدم که مهران مدیری چقدر با اون غول بی شاخ و دمی که ما ازش ساختیم فرق می کنه.جدا رفتاری که برازنده یک هنرمند باشه داشت.خیلی مودب و متین بود.شنیده بودم که با جلوی دوربینش فرق میکنه اما شکه شدم.چون واقعا توقع نداشتم شخصیتی به این مثبتی ببینم.هر چند به اکثر سوالها جوابی در حد یه جمله کوتاه داد.خلاصه با چند لحظه کوتاه نمیشه کسی رو شناخت ولی حالا فکر می کنم اون چند مطلبی رو که خودم از مدیری بد نوشته بودم میرزید به هزارتا مطلب که سعید به من دیکته کرد.حالا هم مهران مدیری رو کامل نمی شناسم ولی حالا ازش نفرت ندارم دوسش هم البته ندارم فقط اون سه ماه رو که با غرض مطلب نوشتم جبران میکنم. از اون روز که من اولین مطلب سعید رو گذاشتم تا حالا شمارنده وبلاگم حدود هزار و پونصدتا زیاد شده با خودم عهد کردم.توی قسمت نظرات 1500 تا وبلاگ این مطلب رو بنویسم.شاید اونایی که مثل من مطالب سعید رو بردن روی وبلاگشون نظرشون عوض شه و همین طور نظر اونایی که وبلاگ منو خوندن.اما توی صفحه اصلی وبلاگ خودم این مطلب رو نمی گذارم به هر حال اشتباهی بود که مرتکب شدم و بهتره کسی هم منو نشناسه. اگه به یه وبلاگ دیدین کهمشکوکه و فکر می کنین ممکنه از این مطالب داره حتما به من ایمیل بزنین .می خواهم دست اون پنجاه تا وبلاگ رو همهشونو با هم یه روز رو کنم و اسم همه رو روی نت بگذارم.
hamed_n2222@yahoo.com

کریم شفائی شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:07 ب.ظ http://www.jahanshahreman.persianblog.com

سلام دوست عزیزم!

"اگر نمی خواستی عاشق شوی، موهایت را چرا پریشان کردی؟"!

// راز این جادو را بر من بگشای،
ای ساحره سرزمین های بارانی عشق! //



کتاب شعر الکترونیکی " کریم شفائی " در آدرس:

www.jahanshahreman.persianblog.com

منتشر شد.

فقط کافی است وارد فضای وبلاگ شده و روی این سطر کلیک کنی:

اگر نمی خواستی عاشق شوی چرا موهایت را پریشان کردی شاعر کریم شفائی //
//
تا " تو را روی بال های بلندم بنشانم و
به آسمان هایی ببرم
که گردن آویز خدایش ستارگانی است که
نور از چشمان تو گرفته اند! "



می خواستم خواهش کنم سری بزنید و با نقطه نظرات خودتان مرا راهنمایی کنید.
من چشم انتظار عزیزان بزرگواری هستم که از بیان نقاط ضعف و قوت کار من مضایقه نکرده و مرا مدیون خود می کنند.

سپاسگزارم.

ناتانائیل دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 01:17 ق.ظ http://talkho-shirin.blogsky.com

بد ترینش اولین نکته بود....واقعا اعصاب خورد کنه!

ناتانائیل چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 11:39 ب.ظ http://talkho-shirin.blogsky.com

دوباره سلام...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد